کد مطلب:28559 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

بخش نامه عمومی معتضد عبّاسی












2342.تاریخ الطبری- در گزارش حوادث سال 284 هجری-: در این سال، معتضد (خلیفه عبّاسی)، تصمیم بر لعن معاویة بن ابی سفیان بر منبرها گرفت و فرمان به نوشتن نامه ای در این زمینه داد كه برای مردم، خوانده شود. عبید اللَّه بن سلیمان بن وَهْب، او را از شورش عمومی برحذر داشت و این كه تضمینی نیست كه فتنه ای به پا نشود؛ امّا معتضد، بدان توجّهی نكرد... و دستور داد نامه ای را كه مأمون در آن دستور لعن معاویه را داده بود، بیرون كشند. آن نامه را از دیوان [ حكومتی] بیرون آوردند و از مجموع آن نامه، متن این نامه استخراج شد... در این نامه، پس از حمد و ثنا بر پیامبر خدا چنین آمده است:

او (پیامبر خدا) كسی بود كه بیشتر قبیله اش با او دشمنی ورزیده، مخالفت كردند، تكذیبش نمودند و با او به پیكار برخاستند. و بیشتر توده ها، او را تكذیب و سرزنش و آزار و تهدید نموده، با او دشمنی آغاز كردند و رو در روی او عَلَم جنگ برافراشتند و هر كه را می خواست به سویش رود، باز داشتند و پیروانش را شكنجه دادند.

از آن جمله، كسی كه در دشمنی و مخالفت از همه سرسخت تر و در هر جنگی پیش قدم بود و هر پرچمی كه بر ضد اسلام برافراشته می شود، از آنِ او بود و در همه جنگ ها از بدر و اُحد و خندق و فتح مكّه، فرمانده و سردار (دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله) بود، ابو سفیان بن حرب و پیروانش از بنی امیّه بودند كه در قرآن، لعنت (نفرین) شده اند و بر زبان پیامبر خدا در چندین جای، لعنت شده اند؛ زیرا كه نفاق و كفر بزرگان آنان، در علم الهی مقرّر شده بود.

ابو سفیان جنگید و مخالفت ورزید و دشمنی كرد تا این كه شمشیر، او را مقهور نمود و كار خدا غلبه یافت، حالْ آن كه آنان، ناخشنود بودند. او به زبان، مسلمان شد و نه به دل، و كفر را در نهان داشت و از آن، دل نكَنْد. پیامبر خدا و مسلمانان، او را بدین گونه شناختند. [ پیامبرصلی الله علیه وآله] او را جزو «المؤلفةُ قلوبُهم (دل به دست آوردگان)»[1] قرار داد و او و فرزندش را با آن كه به احوالشان آگاه بود، پذیرفت.

از جمله لعنت های خداوند كه بر زبان پیامبر خویش بر او فرستاد و در كتاب خود نازل كرد، این است: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْءَانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَنًا كَبِیرًا؛[2] و آن درخت لعنت شده در قرآن را [ جز برای آزمایش قرار ندادیم] و ما آنان را بیم می دهیم؛ ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی افزاید» و اختلافی در میان مسلمانان نیست كه مقصود خداوند از درخت لعنت شده، بنی امیّه است.

و از جمله آن نفرین ها، آن گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله است كه وقتی ابو سفیان را بر خری سوار دید كه معاویه از جلو، آن را می كَشد و یزید (پسر دیگرش) آن را می رانَد، فرمود: «خداوند، جلودار و سواره و راننده را لعنت كند!».

و از آن جمله است آنچه خداوند بر پیامبرش در سوره قدر، نازل فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛[3] شب قدر، بهتر است از هزار ماه»، یعنی از حكومت بنی امیه.

و از آن جمله است این كه پیامبر خدا معاویه را فرا خواند تا در حضورش دستورهای او را بنویسد؛ امّا فرمان وی را معطّل نهاد و غذا خوردنش را بهانه كرد كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند، شكمش را سیر نكند!» و چنان شد كه هرگز سیر نمی شد و می گفت: به خدا سوگند، به جهت سیر شدن، خوردن را رها نمی كنم؛ بلكه خسته می شوم».

و از آن جمله است این كه پیامبر خدا فرمود: «از این دره، یكی از امّت من می آید كه بر غیر دین من محشور می گردد» و معاویه نمایان شد.

و از آن جمله است این كه پیامبر خدا فرمود: «هر گاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بكُشید».

و از آن جمله حدیثی است مستند و مشهور كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «معاویه در تابوتی آتشین در طبقه زیرین جهنّم است و بانگ می زند: یا حنّان! یا منّان! ای مهربان! ای احسان كننده! "ءَآلَْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛[4] اكنون؟ و حالْ آن كه پیش از این، نافرمانی می كردی و از تبهكاران بودی؟"».

... و نیز از اموری كه خداوند به خاطر آن، لعنت بر او را واجب ساخت، این بود كه افرادی از نیكان صحابیان و تابعیان و اهل فضیلت و دیانت (مانند عمرو بن حَمِق، حُجر بن عَدی و كسانی دیگر همچون آنها) را در غیر میدان كارزار[5] كشت، بدین جهت كه عزّت و حكومت و پیروزی از آنِ وی شود؛ ولی عزّت و حكومت و قدرت، از آنِ خداوند است و خداوندعز وجل می فرماید: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ و وَأَعَدَّ لَهُ و عَذَابًا عَظِیمًا؛[6] و هر كس به عمد، مؤمنی را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن، ماندگار خواهد بود، و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می كند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است».

و از جمله چیزهایی كه وی به خاطر آن، مستحقّ لعنت خداوند و پیامبرش گردید، گستاخی او بر خداوند و ادّعای نَسَب زیاد بن ابیه (پسر سمیه) است، با آن كه خداوند می فرماید: «ادْعُوهُمْ لِأَبَآلِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ؛[7] پسرخواندگان را به نام پدران خودشان بخوانید كه نزد خداوند، عادلانه تر است» و پیامبر خدا فرمود: «ملعون است آن كه جز پدرش برای خویش ادّعا كند و جز به وابستگان خویش، انتساب جوید» و می فرمود: «فرزند، از آن فِراش است و برای زناكار، سنگ است».

او آشكارا با حكم خداوندعز وجل و سنّت پیامبرش مخالفت ورزید و فرزند را به غیر فراش، منسوب كرد كه زناكار را زناكاری اش زیان نمی رساند و با این انتساب، [ خواهر خویش] امّ حبیبه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگران را در معرض محرّمات خدا و محرّمات پیامبر او نهاد و چهره هایی را نمایان كرد كه خداوند، حرام كرده بود و قرابتی را اثبات نمود كه خداوند، آن را بیگانه قرار داده بود، و چیزهایی را مباح كرد كه خداوند، ممنوع ساخته بود؛ خللی كه همانند آن، بر اسلام، وارد نشده بود و تغییری كه دین، دستْ خوشِ مثل آن، نگشته بود.

از آن جمله، این بود كه دین خدا را بازیچه كرد و بندگان خدا را به سوی فرزندش یزید متكبّر میگسار، خروس بازِ یوزبازِ میمون باز خواند، و برای وی با قهر و زور و تهدید و ترساندن و به هراس افكندن، بیعت گرفت با آن كه خود، سفاهت وی را می دانست و از خباثت و كم خِردی او اطّلاع داشت و مستی و فسق و كفر او را مشاهده می كرد.

و چون قدرتی كه با نافرمانی خدا و پیامبرش برای یزید فراهم آورده بود، به وی رسید، یزید به انتقامجویی مشركان از مسلمانان پرداخت، با اهل حَرّه برخوردی مسلحانه كرد[8] كه در اسلام، زشت تر و شنیع تر از آنچه كه او با آن صالحان انجام داد، انجام نشده بود و با این كار، خشم خویش را فرو نشانید و گمان بُرد كه از دوستان خدا انتقام گرفته است و خواسته دشمنان خدا را به انجام رسانده است و با ابراز كفر خویش و آشكار ساختن شرك، چنین سرود:

كاش نیاكان [ كشته شده] من در بدر، مشاهده می كردند

ناله [ امروزِ] خزرجیان را از ضربت شمشیر.

و گروه سروران شما را كشتیم

و كجیِ بدر را راست كردیم و به اعتدال بازگشت.

و از روی شادی غریو برآوردند

و گفتند: ای یزید، آفرین!

من از خندف نباشم اگر از بنی احمد

به سبب كرده هایشان، انتقام نگیرم.

هاشمیان به حكومت، دل بسته اند، [ وگرنه]

نه خبری آمد و نه وحی ای نازل شد!

این، همان بیرون شدن از دین است و گفتار كسی است كه به خدا و دین او و كتاب وی و پیامبر وی باز نمی گردد و به خدا و آنچه از نزد او آمده، ایمان ندارد.

بدترین حرمتی كه یزید شكست و بزرگ ترین خطایی كه كرد، آن بود كه خون حسین بن علی علیه السلام و پسر فاطمه علیها السلام دختر پیامبر خدا را ریخت، با وجود مقام و منزلتی كه حسین علیه السلام نزد پیامبرصلی الله علیه وآله داشت و جایگاهی كه در دین و فضیلت ها داشت و گواهی پیامبر خدا برای او و برادرش به سروری جوانان بهشت؛ [ حُرمت شكنی ای] از روی گستاخی بر خدا و انكار دین و دشمنی با پیامبرصلی الله علیه وآله و مخالفت با خاندان وی و سبك شمردن حرمت وی.

گویا با كشتن حسین علیه السلام و خاندانش، جمعی از كافران تُرك و دیلم را می كُشت؛ از عذاب خداوند نمی ترسید و از قدرت الهی هراس نداشت تا خداوند، عمر او را كوتاه كرد و بُن و برگ و بارش را از ریشه درآورد و آنچه را در دست داشت، از وی گرفت و عذاب و عقوبتی را كه به سبب نافرمانی خداوند، درخور آن بود، برایش مهیّا كرد.[9].









    1. این، نامی است برگرفته از آیه 60 سوره توبه كه: امید است با مدارا و مهربانی كردن با آنها از دشمنی دست بكشند.(م)
    2. اسراء، آیه 60.
    3. قدر، آیه 3.
    4. یونس، آیه 91.
    5. قتل صبراً» كه در متن عربی آمده، به معنای كشتن در اسارت، دست بسته و همراه با شكنجه به كار می رود و معنای جامع همه اینها كشتن در غیر میدان نبرد است. (م)
    6. نساء، آیه 93.
    7. احزاب، آیه 5.
    8. اشاره دارد به لشكر كشی یزید به شهر مدینه در سال 63 هجری كه در آن سیصد تن از مردم مدینه كشته شدند و سه شبانه روز به غارت و فساد پرداختند. (م)
    9. تاریخ الطبری: 54/10. طبری پس از نقل این نامه گفته است: عبید اللَّه بن سلیمان، یوسف بن یعقوب قاضی را احضار كرد و به وی فرمان داد كه در خنثا كردن تصمیم معتضد، حیله ای به كارگیرد. یوسف بن یعقوب رفت و در این باره با معتضد، صحبت كرد و به وی گفت: ای امیر مؤمنان! می ترسم كه مردم، نگران شوند و با شنیدن این نامه، شورشی در میان آنان ایجاد گردد. معتضد گفت: اگر مردم به پا خیزند یا سخنی بر زبان آورند، به رویشان شمشیر خواهم كشید. یوسف گفت: ای امیر مؤمنان! با خاندان ابو طالب چه می كنی كه در هر ناحیه ای قیام می كنند و به خاطر خویشاوندی با پیامبرصلی الله علیه وآله و فضایلشان، مردم به سوی آنان می روند كه در این نامه، ستایش آنان است؟ یا چنین گفت: اگر مردم مطالب این نامه را بشنوند، بیشتر به سوی آنان میل می كنند. آنان زبانشان گشاده تر است و محبّت و دلیلشان قوی تر. معتضد، سكوت كرد و پاسخی نداد و پس از نوشته شدنِ آن نامه، به چیزی فرمان نداد (تاریخ الطبری: 63/10). ابن اثیر می گوید: عبید اللَّه كه تلاش می كرد این نامه خوانده نشود، از كناره گیران از علی علیه السلام بود. (الكامل فی التاریخ: 585/4).