کد مطلب:28559 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132
او (پیامبر خدا) كسی بود كه بیشتر قبیله اش با او دشمنی ورزیده، مخالفت كردند، تكذیبش نمودند و با او به پیكار برخاستند. و بیشتر توده ها، او را تكذیب و سرزنش و آزار و تهدید نموده، با او دشمنی آغاز كردند و رو در روی او عَلَم جنگ برافراشتند و هر كه را می خواست به سویش رود، باز داشتند و پیروانش را شكنجه دادند. از آن جمله، كسی كه در دشمنی و مخالفت از همه سرسخت تر و در هر جنگی پیش قدم بود و هر پرچمی كه بر ضد اسلام برافراشته می شود، از آنِ او بود و در همه جنگ ها از بدر و اُحد و خندق و فتح مكّه، فرمانده و سردار (دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله) بود، ابو سفیان بن حرب و پیروانش از بنی امیّه بودند كه در قرآن، لعنت (نفرین) شده اند و بر زبان پیامبر خدا در چندین جای، لعنت شده اند؛ زیرا كه نفاق و كفر بزرگان آنان، در علم الهی مقرّر شده بود. ابو سفیان جنگید و مخالفت ورزید و دشمنی كرد تا این كه شمشیر، او را مقهور نمود و كار خدا غلبه یافت، حالْ آن كه آنان، ناخشنود بودند. او به زبان، مسلمان شد و نه به دل، و كفر را در نهان داشت و از آن، دل نكَنْد. پیامبر خدا و مسلمانان، او را بدین گونه شناختند. [ پیامبرصلی الله علیه وآله] او را جزو «المؤلفةُ قلوبُهم (دل به دست آوردگان)»[1] قرار داد و او و فرزندش را با آن كه به احوالشان آگاه بود، پذیرفت. از جمله لعنت های خداوند كه بر زبان پیامبر خویش بر او فرستاد و در كتاب خود نازل كرد، این است: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْءَانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَنًا كَبِیرًا؛[2] و آن درخت لعنت شده در قرآن را [ جز برای آزمایش قرار ندادیم] و ما آنان را بیم می دهیم؛ ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی افزاید» و اختلافی در میان مسلمانان نیست كه مقصود خداوند از درخت لعنت شده، بنی امیّه است. و از جمله آن نفرین ها، آن گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله است كه وقتی ابو سفیان را بر خری سوار دید كه معاویه از جلو، آن را می كَشد و یزید (پسر دیگرش) آن را می رانَد، فرمود: «خداوند، جلودار و سواره و راننده را لعنت كند!». و از آن جمله است آنچه خداوند بر پیامبرش در سوره قدر، نازل فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛[3] شب قدر، بهتر است از هزار ماه»، یعنی از حكومت بنی امیه. و از آن جمله است این كه پیامبر خدا معاویه را فرا خواند تا در حضورش دستورهای او را بنویسد؛ امّا فرمان وی را معطّل نهاد و غذا خوردنش را بهانه كرد كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند، شكمش را سیر نكند!» و چنان شد كه هرگز سیر نمی شد و می گفت: به خدا سوگند، به جهت سیر شدن، خوردن را رها نمی كنم؛ بلكه خسته می شوم». و از آن جمله است این كه پیامبر خدا فرمود: «از این دره، یكی از امّت من می آید كه بر غیر دین من محشور می گردد» و معاویه نمایان شد. و از آن جمله است این كه پیامبر خدا فرمود: «هر گاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بكُشید». و از آن جمله حدیثی است مستند و مشهور كه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «معاویه در تابوتی آتشین در طبقه زیرین جهنّم است و بانگ می زند: یا حنّان! یا منّان! ای مهربان! ای احسان كننده! "ءَآلَْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛[4] اكنون؟ و حالْ آن كه پیش از این، نافرمانی می كردی و از تبهكاران بودی؟"». ... و نیز از اموری كه خداوند به خاطر آن، لعنت بر او را واجب ساخت، این بود كه افرادی از نیكان صحابیان و تابعیان و اهل فضیلت و دیانت (مانند عمرو بن حَمِق، حُجر بن عَدی و كسانی دیگر همچون آنها) را در غیر میدان كارزار[5] كشت، بدین جهت كه عزّت و حكومت و پیروزی از آنِ وی شود؛ ولی عزّت و حكومت و قدرت، از آنِ خداوند است و خداوندعز وجل می فرماید: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ و وَأَعَدَّ لَهُ و عَذَابًا عَظِیمًا؛[6] و هر كس به عمد، مؤمنی را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن، ماندگار خواهد بود، و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می كند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است». و از جمله چیزهایی كه وی به خاطر آن، مستحقّ لعنت خداوند و پیامبرش گردید، گستاخی او بر خداوند و ادّعای نَسَب زیاد بن ابیه (پسر سمیه) است، با آن كه خداوند می فرماید: «ادْعُوهُمْ لِأَبَآلِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ؛[7] پسرخواندگان را به نام پدران خودشان بخوانید كه نزد خداوند، عادلانه تر است» و پیامبر خدا فرمود: «ملعون است آن كه جز پدرش برای خویش ادّعا كند و جز به وابستگان خویش، انتساب جوید» و می فرمود: «فرزند، از آن فِراش است و برای زناكار، سنگ است». او آشكارا با حكم خداوندعز وجل و سنّت پیامبرش مخالفت ورزید و فرزند را به غیر فراش، منسوب كرد كه زناكار را زناكاری اش زیان نمی رساند و با این انتساب، [ خواهر خویش] امّ حبیبه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگران را در معرض محرّمات خدا و محرّمات پیامبر او نهاد و چهره هایی را نمایان كرد كه خداوند، حرام كرده بود و قرابتی را اثبات نمود كه خداوند، آن را بیگانه قرار داده بود، و چیزهایی را مباح كرد كه خداوند، ممنوع ساخته بود؛ خللی كه همانند آن، بر اسلام، وارد نشده بود و تغییری كه دین، دستْ خوشِ مثل آن، نگشته بود. از آن جمله، این بود كه دین خدا را بازیچه كرد و بندگان خدا را به سوی فرزندش یزید متكبّر میگسار، خروس بازِ یوزبازِ میمون باز خواند، و برای وی با قهر و زور و تهدید و ترساندن و به هراس افكندن، بیعت گرفت با آن كه خود، سفاهت وی را می دانست و از خباثت و كم خِردی او اطّلاع داشت و مستی و فسق و كفر او را مشاهده می كرد. و چون قدرتی كه با نافرمانی خدا و پیامبرش برای یزید فراهم آورده بود، به وی رسید، یزید به انتقامجویی مشركان از مسلمانان پرداخت، با اهل حَرّه برخوردی مسلحانه كرد[8] كه در اسلام، زشت تر و شنیع تر از آنچه كه او با آن صالحان انجام داد، انجام نشده بود و با این كار، خشم خویش را فرو نشانید و گمان بُرد كه از دوستان خدا انتقام گرفته است و خواسته دشمنان خدا را به انجام رسانده است و با ابراز كفر خویش و آشكار ساختن شرك، چنین سرود: كاش نیاكان [ كشته شده] من در بدر، مشاهده می كردند ناله [ امروزِ] خزرجیان را از ضربت شمشیر. و گروه سروران شما را كشتیم و كجیِ بدر را راست كردیم و به اعتدال بازگشت. و از روی شادی غریو برآوردند و گفتند: ای یزید، آفرین! من از خندف نباشم اگر از بنی احمد به سبب كرده هایشان، انتقام نگیرم. هاشمیان به حكومت، دل بسته اند، [ وگرنه] نه خبری آمد و نه وحی ای نازل شد! این، همان بیرون شدن از دین است و گفتار كسی است كه به خدا و دین او و كتاب وی و پیامبر وی باز نمی گردد و به خدا و آنچه از نزد او آمده، ایمان ندارد. بدترین حرمتی كه یزید شكست و بزرگ ترین خطایی كه كرد، آن بود كه خون حسین بن علی علیه السلام و پسر فاطمه علیها السلام دختر پیامبر خدا را ریخت، با وجود مقام و منزلتی كه حسین علیه السلام نزد پیامبرصلی الله علیه وآله داشت و جایگاهی كه در دین و فضیلت ها داشت و گواهی پیامبر خدا برای او و برادرش به سروری جوانان بهشت؛ [ حُرمت شكنی ای] از روی گستاخی بر خدا و انكار دین و دشمنی با پیامبرصلی الله علیه وآله و مخالفت با خاندان وی و سبك شمردن حرمت وی. گویا با كشتن حسین علیه السلام و خاندانش، جمعی از كافران تُرك و دیلم را می كُشت؛ از عذاب خداوند نمی ترسید و از قدرت الهی هراس نداشت تا خداوند، عمر او را كوتاه كرد و بُن و برگ و بارش را از ریشه درآورد و آنچه را در دست داشت، از وی گرفت و عذاب و عقوبتی را كه به سبب نافرمانی خداوند، درخور آن بود، برایش مهیّا كرد.[9].
2342.تاریخ الطبری- در گزارش حوادث سال 284 هجری-: در این سال، معتضد (خلیفه عبّاسی)، تصمیم بر لعن معاویة بن ابی سفیان بر منبرها گرفت و فرمان به نوشتن نامه ای در این زمینه داد كه برای مردم، خوانده شود. عبید اللَّه بن سلیمان بن وَهْب، او را از شورش عمومی برحذر داشت و این كه تضمینی نیست كه فتنه ای به پا نشود؛ امّا معتضد، بدان توجّهی نكرد... و دستور داد نامه ای را كه مأمون در آن دستور لعن معاویه را داده بود، بیرون كشند. آن نامه را از دیوان [ حكومتی] بیرون آوردند و از مجموع آن نامه، متن این نامه استخراج شد... در این نامه، پس از حمد و ثنا بر پیامبر خدا چنین آمده است: